سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شکوفه های زندگی
 
لینک دوستان

کم کم یاد خواهی گرفت
تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست و زنجیرکردن یک روح را
این که عشق ،تکیه کردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر
ویاد می گیری که بوسه ها قرارداد نیستند
وهدیه ها ،معنی عهد و پیمان نمی دهند.
کم کم یاد می گیری
که حتی نور خورشید هم می سوزاند اگرزیاد آفتاب بگیری
باید باغ خودت را پرورش دهی به جای این که
منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد.
یاد می گیری که می توانی تحمل کنی
که محکم باشی...
پای هر خداحافظی یاد می گیری که خیلی می ارزی....!!!


[ چهارشنبه 90/7/27 ] [ 5:29 عصر ] [ مریم ] [ نظرات () ]

خوشبختی ما در سه جمله است :

تجربه از دیروز، استفاده از امروز، امید به فردا

ولی ما با سه جمله دیگر زندگی مان را تباه می کنیم:

حسرت دیروز، اتلاف امروز، ترس از فردا


[ چهارشنبه 90/7/27 ] [ 5:25 عصر ] [ مریم ] [ نظرات () ]

*هنگام دلتنگی یه وقت نگی ای خدا؛ من یه مشکل بزرگ دارم، بگو ای مشکل ؛من یه خدای بزرگ دارم
**وقتی خداوند شما را به لبه پرتگاهی هدایت کرد، کاملا به او اعتماد کنید. چون یکی از این دو اتفاق خواهد افتاد: او شما را می‌گیرد اگر بیفتد یا اینکه یادتان می‌دهد چگونه پرواز کنید.
**تو را به دادگاه خواهند کشید .شاید به حبس ابد محکوم شوی . جزییات جنایتت معلوم نیست اما اثر انگشتت را روی قلبی شکسته یافته اند!!!
**همه می خواهند روی قله کوه زندگی کنند ، اما تمام شادی ها وقتی رخ می دهند که در حال بالا رفتن از کوه هستند.


[ چهارشنبه 90/7/27 ] [ 5:15 عصر ] [ مریم ] [ نظرات () ]

آیت الله حق شناس قدس سره:

 

ای انسان!

تویی خلاصه ارکان و انجم و افلاک

ولی چه سود که خود را ادراک نمی کنی.

هنوز نفهمیدی موقعیت تو در چه مقامی قرار گرفته است.

از کجا آمده ای و به کجا باید بروی.

نفس را اگر از خودت دور کردی

بدان که در نهایت قرب پروردگاری

و اگر از محرمات پروردگار اجتناب نکنی

همه کارهایت بی فایده است.


[ جمعه 90/7/22 ] [ 9:36 عصر ] [ مریم ] [ نظرات () ]

 

امیر المومنین(ع)فرمود :

تمام زهد در دو جمله از قرآن مجید قرار گرفته است : 

( لکیلا تاسوا علی ما فاتکم و لا تفرحو ابما  آتا کم)

تا بر آنچه از شما فوت شده غمگین نشویدو به آنچه به شما داده شده دلشاد نگردید.

و کسی که بر گذشته تاسف نخورد و بر آینده شادمان نگردد هر دو طرف زهد را دارا گشته است.

نهج البلاغه حکمت 377


[ جمعه 88/1/28 ] [ 12:6 عصر ] [ مریم ] [ نظرات () ]

یک نفر دلش شکسته بود

توی ایستگاه استجابت دعا

منتظر نشسته بود

منتتظر، ولی دعای او

دیر کرده بود

او خبر نداشت که دعای کوچکش

توی چار راه آسمان

پشت یک چراغ قرمز شلوغ

گیر کرده بود

***

او نشست و باز هم نشست

روزها یکی یکی

از کنار او گذشت


روی هیچ چیز و هیچ جا

از دعای او اثر نبود

هیچ کس

از مسیر رفت و آمد دعای او

با خبر نبود

***

با خودش فکر کرد

پس دعای من کجاست؟

او چرا نمی رسد؟

شاید این دعا

راه را اشتباه رفته است!

پس بلند شد

رفت تا به آن دعا

راه را نشان دهد

رفت تا که پیش از آمدن برای او

دست دوستی تکان دهد

رفت


پس چراغ چار راه آسمان سبز شد

رفت و با صدای رفتنش

کوچه های خاکی زمین

جاده های کهکشان

سبز شد

***

او از این طرف، دعا از آن طرف

در میان راه

باهم آن دو رو به رو شدند

دست توی دست هم گذاشتند

از صمیم قلب گرم گفت و گو شدند

وای که چقدر حرف داشتند

***

برفها

کم کم آب می شود

شب

ذره ذره آفتاب می شود

و دعای هر کسی

رفته رفته توی راه

مستجاب می شود


[ جمعه 88/1/14 ] [ 2:58 صبح ] [ مریم ] [ نظرات () ]

برای خریدن عشق هر کس هر چه داشت آورد

 دیوانه هیچ نداشت و گریست

 گمان کردند چون هیچ ندارد گریه میکند

اما هیچ کس ندانست که

 قیمت عشق اشک است.


[ دوشنبه 87/12/12 ] [ 8:16 عصر ] [ مریم ] [ نظرات () ]


.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 29
بازدید دیروز: 16
کل بازدیدها: 364968