سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شکوفه های زندگی
 
لینک دوستان

 

امیر المومنین(ع)فرمود :

تمام زهد در دو جمله از قرآن مجید قرار گرفته است : 

( لکیلا تاسوا علی ما فاتکم و لا تفرحو ابما  آتا کم)

تا بر آنچه از شما فوت شده غمگین نشویدو به آنچه به شما داده شده دلشاد نگردید.

و کسی که بر گذشته تاسف نخورد و بر آینده شادمان نگردد هر دو طرف زهد را دارا گشته است.

نهج البلاغه حکمت 377


[ جمعه 88/1/28 ] [ 12:6 عصر ] [ مریم ] [ نظرات () ]

مردان بزرگ اراده می کنند و مردان کوچک آرزو

پرسش های ما افکار ما را می سازند.

اگر دنبال موفقیت نروید، خودش دنبال شما نخواهد آمد.

چون قنوت درختان همیشه سبز باشید.

مواظب باشید موقع حسابرسی، خودتان به خودتان زیاد تخفیف ندهید.

خدا روزی بنده مومن خویش را از جایی که انتظار ندارد می رساند. پیامبر اکرم (ص)

خوشرویی ریسمان محبت است. امام علی (ع)

به خدا توکل کن، کفایتت می کند.

هر که از خطای دیگران بگذرد خدا از گناهش بگذرد. پیامبر اکرم (ص)

جهان هر کس به اندازه وسعت فکر اوست.

خدا را از یاد نبریم.

فرمان خدا را عزیز بدار تا خدا تو را عزیز بدارد.

دیگر به خدا نمی گویم مشکل بزرگی دارم، به مشکلم می گویم خدای بزرگی دارم.

به زبانت اجازه نده قبل از اندیشه ات به کار افتد.

در ترازوی اعمال چیزی سنگین تر از خوشخویی نیست.   پیامبر اکرم (ص)

به آنان که در زمینند رحم کن تا آنکه در آسمان است به تو رحم کند. پیامبر اکرم (ص)

کلید شناخت، تلاش برای آگاهی از آن چیزی است که در پس هر چیز نهفته است.

مردان بزرگ دیر وعده می دهند ولی زود عمل می کنند.

در هر چیز که چشمانت می بیند، موعظه ای هست.

هر که فقیری کند، فقیر شود. پیامبر اکرم (ص)

حسین (ع) آخرین نمازش را هم اول وقت خواند.

روح های بزرگ دردهای بزرگ دارند.

تلاش کنیم ندیدها را ببینیم، دیدن آنچه که همه می بینند هنر نیست.

دل از بهر آسایش عمر است نه عمر از بهر گرد کردن مال

داشتن هیچ چیز به بهای معصیت خدا نمی ارزد.

فقیر آن نیست که کم دارد، بلکه آن است که بیشتر می طلبد.

وقتی خواستی کاری را انجام دهی ، تامل کن تا خدا راه آن را به تو نشان دهد. پیامبر اکرم (ص)

بزرگترین اشتباه آن است که انسان از اشتباه کردن بترسد.

برای شاد کردن دیگران آرزوهایشان را بفهم.

کسانی که گذشته را فراموش می کنند، مجبور به تکرار آن هستند.

فرق طوفان و نسیم فقط در نوع برخورد آنها است.

با پدر و مادر خود چنان رفتار کن که از فرزندان خود انتظار داری.

چراغ دروغ، بی فروغ است.

ماموریت ما در زندگی بی مشکل زندگی کردن نیست، با انگیزه زندگی کردن است.

رودخانه های عمیق تر، آرام ترند.

آرزو ها و آزها تبر قامت های سرفرازند.

بزرگترین پاداش دعا آرامش است.

همیشه سراخ خدا را از خودتان بگیرید.

تولد و مرگ اجتناب ناپذیرند، فاصله این دو را زندگی کنیم.

نیکبخت ترین مردم کسی است که کردار به سخاوت بیاراید و گفتار به راستی.   پیامبر اکرم (ص)

برای آدم های فعال 7 روز هفته دارای 7 امروز است و برای آدم های تنبل 7 روز هفته دارای 7 فردا

راز تو در بند توست، اگر آن را فاش کردی تو در بند آنی   امام علی (ع)

برای پناهندگی به درگاه خدا نیاز به ویزا نیست.

 


[ چهارشنبه 88/1/19 ] [ 4:23 عصر ] [ مریم ] [ نظرات () ]

 

 

زندگی شاید

یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد

زندگی شاید

ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه میاویزد

زندگی شاید طفلی است که از مدرسه برمی گردد

 

زندگی شاید افروختن سیگاری باشد در فاصله رخوتناک دو همآغوشی

یا عبور گیج رهگذری باشد

که کلاه از سر بر می دارد

و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی میگوید (( صبح به خیر))

 

زندگی شاید آن لحظه مسدودیست

که نگاه من، در نی نی چشمان تو خود را ویران میسازد

و در این حسی است

که من آنرا به ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت

در اتاقی که به اندازه یک تنهائیست

دل من

که به اندازه یک عشقست

به بهانه های سادة خوشبختی خود مینگرد

به زوال زیبای گلها در گلدان

به نهالی که تو در باغچة خانه مان کاشته ای

و به آواز قناری

که به اندازه یک پنجره می خواند

 

آه...

سهم من اینست

سهم من اینست

سهم من،

آسمانیست که آویختن پرده ای آنرا از من میگیرد

سهم من پایین رفتن از یک پله متروکست

و به چیزی در پوسیدگی و غربت و اصل گشتن

سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره هاست

و در اندوه صدائی جان دادن که به من میگوید:

((دستهایت را

دوست میدارم))

دستهایم را در باغچه میکارم

سبز خواهم شد، میدانم، میدانم، میدانم

و پرستوها در گودی انگشتان جوهریم

تخم خواهند گذاشت

 

گوشواری به دو گوشم میآویزم

از دو گیلاس سرخ همزاد

و به ناخن هایم برگ گل کوکب میچسبانم

کوچه ای هست که در آنجا

پسرانی که به من عاشق بودند، هنوز

با همان موهای درهم و گردن های باریک و پاهای لاغر

به تبسم های معصوم دخترکی میاندیشند که یک شب او را

باد با خود برد

 

کوچه ای هست که قلب من آنرا

از محله های کودکیم دزدیده ست

 

سفر حجمی در خط زمان

و به حجمی خط خشک زمان را آبستن کردن

حجمی از تصویری آگاه

که ز مهمانی یک آینه بر میگردد

 

و بدینسانست

که کسی میمیرد

و کسی میماند

 

                   ×××

 

هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودال میریزد،  

                                          مرواریدی صید نخواهد کرد.

 

من

پری گوچک غمگینی را

میشناسم که در اقیانوسی مسکن دارد

و دلش را در یک نیلبک چوبین

مینوازد آرام، آرام

پری کوچک غمگینی

که شب از یک بوسه میمیرد

و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد.

 

                                                  ((فروغ فرخزاد))


[ چهارشنبه 88/1/19 ] [ 2:32 عصر ] [ مریم ] [ نظرات () ]

 

 


[ دوشنبه 88/1/17 ] [ 12:55 صبح ] [ مریم ] [ نظرات () ]

من دلم تنگ کسیست که به دلتنگی من می خندد

باور عشق برایش سخت است ...

ای خدا باز به یاری نسیم سحری

می شود آیا باز دل به دل نازک من بربندد ...


[ دوشنبه 88/1/17 ] [ 12:33 صبح ] [ مریم ] [ نظرات () ]

خداوندا نمی دانم
در این دنیای وانفسا
کدامین تکیه گه را تکیه گاه خویشتن سازم
نمیدانم
نمی دانم خداوندا.
در این وادی که عالم سر خوش است و دلخوش است و جای خوش دارد.
کدامین حالت و حال و دل عالم نصیب خویشتن سازم
نمی دانم خداوندا
به جان لاله های پاک و والایت نمی دانم
دگر سیرم خداوندا.
دگر گیجم خداوندا
خداوندا تو راهم ده.
پناهم ده .
امیدم خداوندا .
که دیگر نا امیدم من و میدانم که نومیدی ز درگاهت گناهی بس ستمبار است و لیکن من نمیدانم
دگر پایان پایانم.
همیشه بغض پنهانی گلویم را حسابی در نظر دارد و می دانم که آخر بغض پنهانم مرا بی جان و تن سازد.
چرا پنهان کنم در دل؟
چرا با کس نمی گویم؟
چرا با من نمی گویند یاران رمز رهگشایی را؟
همه یاران به فکر خویش و در خویشند. گهی پشت و گهی پیشند
ولی در انزوای این دل تنها . چرا یاری ندارم من . که دردم را فرو ریزد
دگر هنگامه ی ترکیدن این درد پنهان است
خداوندا نمی دانم
نمی دانم
و نتوانم به کس گویم
فقط می سوزم و می سازم و با درد پنهانی بسی من خون دل دارم. دلی بی آب و گل دارم
به پو چی ها رسیدم من
به بی دردی رسیدم من
به این دوران نامردی رسیدم من
نمیدانم
نمی گویم
نمی جویم نمی پرسم
نمی گویند
نمی جوند
جوابی را نمی دانم
سوالی را نمی پرسند و از غمها نمی گویند
چرا من غرق در هیچم؟
چرا بیگانه از خویشم؟
خداوندا رهایی ده
کللام آشنایی ده
خدایا آشنایم ده
خداوندا پناهم ده
امیدم ده
خدایا یا بترکان این غم دل را
و یا در هم شکن این سد راهم را
که دیگر خسته از خویشم
که دیگر بی پس و پیشم
فقط از ترس تنهایی
هر از گاهی چو درویشم
و صوتی زیر لب دارم
وبا خود می کنم نجوای پنهانی
که شاید گیرم آرامش
ولی آن هم علاجی نیست
و درمانم فقط درمان بی دردیست
و آن هم دست پاک ذات پاکت را نیازی جاودانش هست

 

 


[ دوشنبه 88/1/17 ] [ 12:31 صبح ] [ مریم ] [ نظرات () ]


[ یکشنبه 88/1/16 ] [ 11:56 عصر ] [ مریم ] [ نظرات () ]

یک نفر دلش شکسته بود

توی ایستگاه استجابت دعا

منتظر نشسته بود

منتتظر، ولی دعای او

دیر کرده بود

او خبر نداشت که دعای کوچکش

توی چار راه آسمان

پشت یک چراغ قرمز شلوغ

گیر کرده بود

***

او نشست و باز هم نشست

روزها یکی یکی

از کنار او گذشت


روی هیچ چیز و هیچ جا

از دعای او اثر نبود

هیچ کس

از مسیر رفت و آمد دعای او

با خبر نبود

***

با خودش فکر کرد

پس دعای من کجاست؟

او چرا نمی رسد؟

شاید این دعا

راه را اشتباه رفته است!

پس بلند شد

رفت تا به آن دعا

راه را نشان دهد

رفت تا که پیش از آمدن برای او

دست دوستی تکان دهد

رفت


پس چراغ چار راه آسمان سبز شد

رفت و با صدای رفتنش

کوچه های خاکی زمین

جاده های کهکشان

سبز شد

***

او از این طرف، دعا از آن طرف

در میان راه

باهم آن دو رو به رو شدند

دست توی دست هم گذاشتند

از صمیم قلب گرم گفت و گو شدند

وای که چقدر حرف داشتند

***

برفها

کم کم آب می شود

شب

ذره ذره آفتاب می شود

و دعای هر کسی

رفته رفته توی راه

مستجاب می شود


[ جمعه 88/1/14 ] [ 2:58 صبح ] [ مریم ] [ نظرات () ]

هر کس کار نیکی انجام دهد، ده برابر آن به او پاداش خواهند داد.

انعام/ 160

خدایا تو معلمی؛ معلمی که با همه معلمهای دنیا فرق دارد؛ معلمی که دنبال بهانه میگردد تا جایزه بدهد و همیشه جایزهاش بیشتر از کاری است که کردهاند.

این آیه چقدر آدم را سر ذوق می آورد. اینکه تو به هر کار خوبمان ده برابر پاداش میدهی و بدیهایمان را فقط به اندازه خودش جواب میدهی. این فقط روش توست. این بی نظیرترین تشویق دنیاست.

تو میخواهی کفه خوبیهای ما را سنگین کنی. شاید میخواهی جلوی فرشته ها آبرویمان نرود. وقتی یادم میافتد که تو هر دفعه جلوی خوبیهایم ده تا ستاره میگذاری و جلوی بدیهایم فقط یک نمره منفی، دلم میخواهد کاری کنم که دفترم پر از ستاره بشود. اگر چه، هم من و هم خودت میدانیم که این ستارهها مال من نیست. مال خودت است. خدایا به خاطر ستاره هایی که تا به حال به من داده ای ممنونم.

خدایا! کمکم کن تا ستاره های دفترم هر روز زیادتر شود.

 

تا به حال برایت پیش آمده که احساس کنی خدا بیشتر از آنچه حقت بوده، به تو چیزی داده؟ یا حس کنی آنچه نصیبت شده، جواب آن کار خوبی است که قبلاً انجام داده ای؟

اما چقدر بیشتر از یک جواب ساده و یک پاداش معمولی است.

حوصله داری برای خدا تعریفش کنی؟

برای اینکه چیزی از قلم نیفتد بهتر است ماجرا را از اول برایش بنویسی.

 

برگرفته از کتاب: نامه های خط خطی

 


[ جمعه 88/1/14 ] [ 2:49 صبح ] [ مریم ] [ نظرات () ]


.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 12
بازدید دیروز: 16
کل بازدیدها: 360857