شکوفه های زندگی | ||
عشق و جوانی و زندگی
ای زیباترین شکوفه های عشق و جوانی من، ازجاده آسمانی مهروجمال توجامهانوشیده و ازجذبه حسن شورانگیزت به وارستگی و سرمستی جاودانه رسیده ام. آیاهنوزوقت آن نرسیده که قلب عاشق من و تو بادل آشفته و جمال پرست من هم آوازگردد؟! آیاهنوزوقت آن نرسیده است که بافریادهای مستانه خویش زوایای تاریک وخاموش آفرینش راپرشورسازیم...؟ نازنین من چرااززمزمه های دلنوازدلهای شوریده میگریزی و برای چه قلب مراتنهامیگذاری؟ چرادل به فضیلت عشق نمیسپاری؟ مگرناله های هولناک وفریادهای جنون آمیزدریای خروشان حیات رانمیشنوی؟ مگرنمیبینی که جوانیهای خیال مانندماگریزان و ناپایدارند؟ مگرنمیبینی که سرابهای هولناک مارادرمیان گرفته اند؟ زیبای دل من چراازترانه های دلنشین محبت نمیخوانی و می هراسی? چراآفرینش راازدریچه عشق و عشق راازروزنه مقدس دل خویش تماشانمیکنی؟ چرازشتیهای زندگی رادرآغوش کلامت و زیبایی های یادانگیزعشق و محبت رامدفون میسازی؟ مگرترانه های آسمانی عشاق و سرودهای ملکوتی دلباختگان به گوش تونمیرسد؟ آرزوی من چرالطیفترین شکوفه های روح خویش راخاموش و تاریک پنهان میداری؟ چراباخودسریهای کودکانه خود، درخشندگی های ابدی عشق و دلباختگیهای زیباراانکارمیکنی؟ چرا...؟چرا...؟ [ یکشنبه 90/12/7 ] [ 7:56 صبح ] [ مریم ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |